با بند کفشی که در دستش بود به اطراف خود نگاهی انداخت، من کجام؟ کفش هایم کو؟ چرا پاهایم زخم شدند؟
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند.
که ره تاریک و لغزان است.
اون لحظه ای که میفهمی راه درست چیه، اما گرفتنش جرئت میخواد، اون لحظه ست که تصمیم میگیری ساخته بشی.
شاید زمان زیادی از نگارش نقد روی یک فیلم سینمایی برای من گذشته باشه، هرچند با کمی ادبیات متفاوت! ولی خب بعد مدت ها تصمیم گرفتم هر از چندگاهی روی فیلم هایی که حس میکنم نیازه حرفی راجع بهشون بزنم نقد که نه ولی متنی بنویسم و نظر خودم رو بیان کنم. از همین ابتدا بگم که سینما برای من عنصر مهمی توی زندگیه و من همیشه برای چشم های خودم ارزش قائل شدم. نه سعی کردم به خاطر تشویق و جوّ موجود از یک فیلمی خوشم بیاد نه بی جهت به خاطر همون جو های رسانه ای، از فیلمی تمجید کردم. فیلم Doctor Strange in the Multiverse of Madness هم دقیقا از همون فیلم هاییه که از نظر رسانه ای بشدت درحال پرموته (مثل الباقی آثار دنیای مارول) و با توجه به اسپویل های درست و غلط موجود توی شبکه های مجازی تصمیم گرفتم به جای صبر کردن نسخه پرده ای فیلم رو دانلود و تماشا کنم.
امروز بعد مدت ها ترجیح دادم عوض یه روند روتینی که توی کار و حتی پلی دادنم داشتم، برگردم به ریشه ها و یه گیم ایندی معروف رو تجربه کنم. خیلی وقت بود که اسم Dead Cells و تعریف هایی که ازش میشد اینور و اونور به چشمم میخورد ولی هیچوقت نیت نکرده بودم تجربش کنم. روم به دیوار درواقع بعد اضافه شدن قابلیت نو بیلد توی فورتنایت میخواستم ببینم میتونم دلمو با گیمش صاف کنم یا نه که با تشکر از دو تا سایت معروف و خوب ایرانی که اسمشو نمیگم، هر دو بار فایل های بک آپ مشکل داشتن. این بین دیگه گفتم خب حالا که نت نامحدوده و تایم هم داره میره بذار اینم دان کنیم. یعنی فورتنایت و الباقی برن خجالت بکشن که یه همچین گیمی تونست انقدر بهم بچسبه.
دوباره برگشتم سر کارام. یه مدت لینوکس بودم، حال داد و خوش گذشت ولی خب به دلایلی برگشتم ویندوز... دلایلی که مستقیما مربوط به کارم میشدن و نمیتونستم از دستشون بدم و این یه فکر میسازه: هر انتخابی تاوانی داره و اون انتخاب رو باید به نسبت چیزایی که بدست میاری در قبال چیزایی که از دست میدی سنجید. اینکه واقعا انتخاب من ارزش چیزایی که از دست میدم رو داره؟ و مهم تر از اون میتونم باهاش کنار بیام؟
خیلی وقت ها پیش میاد، احساساتی برات بوجود میان که دوست داری به اشتراک بذاری.تصمیماتی که میگیری، پیشرفتی که میکنی، کاری که آرزو داری انجام بدی، یا شاید حس بدی که جلوی انجام یه کاری رو میگیره. وبلاگ بهترین جا برای تخلیه این حسه...
آخرین مطالب
دسته بندی مطالب
پیوند های روزانه
خلاصه آمار
- :
- :
- :
- :
- :