و باز هم بگو، تکلیف من چه میشود؟ وقتی که ذره شدن ترجیحم بود به یک دفعه نیست شدن. هر ضربه ای که زده شد بر این کالبد مریض، تبدیل شد به دلیلی برای بودنم. من که در اعماق تاریکی، نور خیال کردم و در اوج تلخی، شیرینی را، اما در نهایت چیزی که نصیبم شد، روح بودن بود، که در بین جماعتی پر هیاهو، همچنان تنها ترینم. هرچند که نادانیم بر مسیر خویش، یک نادان توانمند که باید تصمیم بگیرد ولی آیا این من هستم که راه مشخص میکند؟ من کسی نیستم جز یک قلم، قلمی که داستانی روایت میکند. حرکاتم از آن خودم نیست، صرفا کشیده میشوم.
خیلی وقت ها پیش میاد، احساساتی برات بوجود میان که دوست داری به اشتراک بذاری.تصمیماتی که میگیری، پیشرفتی که میکنی، کاری که آرزو داری انجام بدی، یا شاید حس بدی که جلوی انجام یه کاری رو میگیره. وبلاگ بهترین جا برای تخلیه این حسه...
آخرین مطالب
دسته بندی مطالب
پیوند های روزانه
خلاصه آمار
- :
- :
- :
- :
- :