به دعوت رفیق عزیزم، میخواستم برای چالش من دیگر در جهان موازی بنویسم. فکر های مختلفی کردم، ادبیات مختلفی چیدم، داستانی رو تصور کردم، اما واقعا به انسجامی که میخواستم نمیرسید. انقدر ای کاش ها زیادن که تصور چگونه بودن زندگی طوماری از متن میطلبه. شاید تو چهارچوپ این چالش نگنجه و چیزی نباشه که دقیق این چالش میخواد ولی تصمیم گرفتم همه حرفم رو خلاصه کنم به این:
من موازی انقدر غمگین نبود