رها کن، بریز دور، هیچ نمیشود.
نه یادش میماند نه تو زجر میکشی...زجر را به چه باید تفسیر کرد؟ هر چه که باشد کمتر خواهد شد
تو میمانی و تو، مگر تا کنون غیر از این بوده؟ تلاش بر چه بود و چه شد... کجا ایستادم؟ نمیدانم. شاید حتی نمیخواهم بهش فکر کنم...
درون این حسرت، چرخه ای به عمق است، میچرخم و میچرخم و غرق میشوم
اما روزی همه چیز سیاه میشود...آن روز، تازه میتوانم آرام گیرم...
خیلی وقت ها پیش میاد، احساساتی برات بوجود میان که دوست داری به اشتراک بذاری.تصمیماتی که میگیری، پیشرفتی که میکنی، کاری که آرزو داری انجام بدی، یا شاید حس بدی که جلوی انجام یه کاری رو میگیره. وبلاگ بهترین جا برای تخلیه این حسه...
آخرین مطالب
دسته بندی مطالب
پیوند های روزانه
خلاصه آمار
- :
- :
- :
- :
- :