[حس های گاه و بی گاه] سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۴ ق.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

تا وقتی فریاد نزنی نمیفهمن داشتی چه چیزی رو تحمل میکردی. خفه شدن و خفه شدن، ترجیح افرادیه که دورتن، اینکه خفه شی و مهربون باشی

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ مهدی زبیدی ۲ نظر

به دعوت رفیق عزیزم، میخواستم برای چالش من دیگر در جهان موازی بنویسم.

[اتفاقای روزانه] شنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۵۸ ب.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

شاید تا قبل از این ترجیحم سکوت بود، چیزی نگم و بذارم بگذره. اما دارم به جایی میرسم که مهم نباشه برام و بگم.

[متفرقه] سه شنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۲۲ ق.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

با بند کفشی که در دستش بود به اطراف خود نگاهی انداخت، من کجام؟ کفش هایم کو؟ چرا پاهایم زخم شدند؟

شنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۰۳ ب.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند.
که ره تاریک و لغزان است.

جمعه, ۹ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۱۱ ب.ظ مهدی زبیدی ۱ نظر

اون لحظه ای که میفهمی راه درست چیه، اما گرفتنش جرئت میخواد، اون لحظه ست که تصمیم میگیری ساخته بشی.