...

[حس های گاه و بی گاه] سه شنبه, ۱ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ ق.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

رها کن، بریز دور، هیچ نمیشود.
نه یادش میماند نه تو زجر میکشی...زجر را به چه باید تفسیر کرد؟ هر چه که باشد کمتر خواهد شد
تو میمانی و تو، مگر تا کنون غیر از این بوده؟ تلاش بر چه بود و چه شد... کجا ایستادم؟ نمیدانم. شاید حتی نمیخواهم بهش فکر کنم...
درون این حسرت، چرخه ای به عمق است، میچرخم و میچرخم و غرق میشوم
اما روزی همه چیز سیاه میشود...آن روز، تازه میتوانم آرام گیرم...

[اتفاقای روزانه] چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۵۷ ق.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

این روزها جزو سخت ترین روز های زندگیمه. درحال تلاشی احمقانم برای پیشبرد زندگیم. هیچ کدوم از شرایط امروزم نه دست من بوده نه به انتخاب من ولی فشار فقط روی منه و من، و نمیدونم حرکت منطقی چیه. زمانی بود که به تصمیماتم مصمم بودم ولی الان تا سر کوچه هم که میخوام برم ده بار جیب هامو چک میکنم که چیزی رو جا ننداخته باشم، انقدر که نامطمئنم از خودم.

[حرفای جدی] چهارشنبه, ۴ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۱۸ ب.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

در همین بیان، همین بستر. کاربرانی که عمدتا چندان اعتبار خاصی ندارن یا شناسه واضح و معتبری ندارن، درباره اتفاقات و اعتراضات اخیر طوری صحبت میکنن که واقعا آدم میمونه چی بگه. اینا واقعا انسانن؟ چه چیزی درون مغز اینها میگذره؟
یکی پست گذاشته و به غذا خوردن، تاکید میکنم، غذاخوردن دختر و پسر کنار هم میگه هم آغوشی و شهوت. د آخه ابله، تو رستوران نمیری؟ اونجا زنونه مردونه داره؟ خاک بر سرت که حتی غذا خوردن یه عده هم برات تحریک آمیزه. یکی دیگه معترضین رو مسخره میکنه چون عده ای ازشون گفتن که آیا درصورت اعتراض با ما برخورد میکنید؟ و سپس از شهادت و شهدا مایه گذاشته. نادان، نمیبینی صف هر روزه کشتار مردم رو توی خیابون؟ ف.شکن که داری، نگو نه که احساس میکنم منو مثل خودت گوش مخملی فرض کردی، پاشو تک تک اسامی بولد شده رو سرچ بزن و کنارش هزاران اسامی دیگه رو ببین. از هر منبعی که خودت دوست داری قربون عقل ناقص و قلب سنگت برم.

 

کاش خفه شدن رو یاد بگیریم اگه بلد نیستیم طرف مظلوم باشیم، و در کنارش، یاد بگیریم اگه دیدیم سمت اشتباهی هستیم و اونقدر حرفمون منطقی نیست از خون کسانی که جونشون رو برای آرامش وطن دادن مایه نذاریم. اونا نیستن که نظر بدن راجع به حرفایی که میزنید، این کارتون خود ظلمه.

و چه سری توی تاریخ نهفتست که تا بوده همین بوده، دشمنی با آرمان های یک قشر، و ناگهان تبدیل شدن به اون قشر....چرخش عجیبی در مبارزه و مبارزه. جنگیدید با داعش و داعش شدید، از کشتار حرف زدید و میکشید...چقدر عجیبه این دنیا...حرف من تمام. الباقی بحث ها رو به زمان میسپرم...

[در زمان بحران (نت)] چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ ب.ظ مهدی زبیدی ۰ نظر

داشتم توی این تایمی که وضعیت نت آشغاله، آپارات رو میدیدم. متاسفانه یه سری استریمر بدون کوچکترین اشاره ای دارن کارشونو با خنده و شوخی های معمول انجام میدن و به چشمم دیدم هرکی کامنت راجع به اینترنت میذاره رو ادمین هاشون دارن پاک میکنن. باشه مستقیم اشاره نکن، میترسی؟ حرکت خاصی نزن، ولی این حد دیگه خود دیکتاتوریه، حالا همین آدما رو میبینی از صدا و سیما و سانسور هایی که توش میشه شاکین، بانمکه...

[اتفاقای روزانه] [در زمان بحران (نت)] چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۳۹ ب.ظ مهدی زبیدی ۱ نظر

نمیدونم کی از این وضعیت در میایم، باز یه اتفاق توی مملکت افتاد و اینا زورشون به نت رسید. نت اینجا ملی شده و جز سایتای داخلی چیزی درحال حاضر باز نمیشه. نمیدونم این وضعیت تا کی ادامه داره و قراره همیشگی باشه یا باز مثل یکی دوسال پیش یه وضعیت گذراست ولی هرچی که هست اتفاق شدیدا ناراحت کننده و خلاف حقوق شهروندی ماست. افسوس و صد افسوس به حال این مملکت. به هر حال... خواستم این لحظه رو ثبت کنم و از وضعیت بقیه شهر ها هم مطلع بشم ببینم جریان چیه. درحال حاضر تنها راه دسترسیم به رفقا شده روش قدیمی sms... جوونیمون داره میره پای چیا....

[اتفاقای روزانه] پنجشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۲۴ ب.ظ مهدی زبیدی ۲ نظر

خب خب خب
بعد مدت ها دوری از بیان و بلاگ اومدم یه شرح حالی بدم از خودم که بمونه به یادگار، حداقل تا وقتی بیان سرپاست! شایدم بعدا این مطالبو منتقل کردم به سرویس دیگه ای، کی میدونه؟ ولی خب خوبه، یکم بنویسیم ببینیم به کجا رسیدیم این مدت.
خب علت اصلی دور بودنم از نوشتن میتونه همین سکون بیان باشه، که عملا هیچ حرکتی از سمتش نمیبینم و این باعث میشه حس کنم نوشتن توی این بستر شاید خیلی مفید نباشه از طرفی اگه دیده باشید پست های اخیر رو یه سری مطالب اصلی محتوایی رو به ویرگول منتقل کردم و پست های محتوایی یا حالا گاها آموزشی (احتمالا در آینده) رو بردم سمت اون بستر ولی خب اونم پلتفرم مورد علاقه من برای نشر محتوا نیست. خیلی دلم میخواست همین بیان یه تکونی بخوره انگیزه مضاعفی بشه برای نوشتن که خب.....