خیلی وقته از نوشتنم میگذره، مثل خیلی وقت های قبلی. ولی فشار مغزی زیاد برای کسی که همیشه علاقه مند به نوشتن بوده، تنها یک ایده رو تو سرش میندازه و اونم پناه بردن به وبلاگ و نوشتنه.
۴ مطلب با موضوع «حس های گاه و بی گاه» ثبت شده است.
تا وقتی فریاد نزنی نمیفهمن داشتی چه چیزی رو تحمل میکردی. خفه شدن و خفه شدن، ترجیح افرادیه که دورتن، اینکه خفه شی و مهربون باشی
رها کن، بریز دور، هیچ نمیشود.
نه یادش میماند نه تو زجر میکشی...زجر را به چه باید تفسیر کرد؟ هر چه که باشد کمتر خواهد شد
تو میمانی و تو، مگر تا کنون غیر از این بوده؟ تلاش بر چه بود و چه شد... کجا ایستادم؟ نمیدانم. شاید حتی نمیخواهم بهش فکر کنم...
درون این حسرت، چرخه ای به عمق است، میچرخم و میچرخم و غرق میشوم
اما روزی همه چیز سیاه میشود...آن روز، تازه میتوانم آرام گیرم...
تقریبا این حال و روز هر روز منه. میشینم پشت سیستم و برای آرزویی که دارم دست به کار میشم اما روحم خبر نداره که چی پیش میاد. سعی میکنم چیزایی رو یاد بگیرم که بتونم باهاشون کار ساختن پروژه هام رو شروع کنم ولی از آینده احتمالیم میترسم. ترسم به خاطر سختیاش نیست، به خاطر مبهم بودنشه. اینکه باید از این مملکت برم یا نرم؟ اگر اون پولی که من انتظار دارم از کارم درنیاد تکلیف من و مسیرم و رفتنم چی میشه؟ اصن برفرض از این مملکت رفتم...تا کجا میتونم اونور دووم بیارم و بمونم؟ چرا انقدر انتخاب ها بین بد و بدتر ان؟ چرا حق انتخاب ها بین دو چیز خوب نیست؟
خیلی وقت ها پیش میاد، احساساتی برات بوجود میان که دوست داری به اشتراک بذاری.تصمیماتی که میگیری، پیشرفتی که میکنی، کاری که آرزو داری انجام بدی، یا شاید حس بدی که جلوی انجام یه کاری رو میگیره. وبلاگ بهترین جا برای تخلیه این حسه...
آخرین مطالب
دسته بندی مطالب
پیوند های روزانه
خلاصه آمار
- :
- :
- :
- :
- :